الین جانالین جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نفس ماماني و بابايي

بابایی روزت مبارک

یک گوشه از قلبم هست که همیشه فقط برای بابام می مونه همون جایی که خاطرات کودکی ام هنوز زنده اند حتی وقتی بزرگ می شم.     خانواده ای دارم از جنس الماس کمیاب و قیمتی ...
28 ارديبهشت 1394

باغ وحش

روز جمعه من و بابایی تصمیم گرفتیم ببریمت باغ‌وحش وقتی به شمام گفتیم دوست داشتی واسه بار اول بود از نزدیک حیوانات رو می‌دیدی و می‌گفتی مامان ببین شنگول و منگول اینجان آقا گرگه هم هست اومده بخورتشون. شیرها و میمون‌ها رو خیلی دوست داشتی اینقده بانمک تماشا می‌کردی و راجب شون حرف میزدی که یه خانواده اونجا عاشقت شده بودن و هر جا میرفتیم اونام میومدن و کلی دختراشون بوست کردن و ازت عکس گرفتن و من بخاطر همه اینا از خدا ممنونم و خوشحالم از اینکه دختری دارم سالم و باهوش که همه چیز رو بخوبی می‌فهمه و درک می‌کنه       فرشته ها همیشه وجود دارن اما بعضی وقتها چون ...
28 ارديبهشت 1394

یه روز کاری با مامان

صبح روز 5 شنبه 10 اردیبهشت بود که وقتی می‌خواستیم الین خانوم رو ببریم خونه مامانی بیدار شد. تا سر کوچه مامان اینا رفتیم که شروع کرد به گریه و بهونه‌گیری که می‌خوام پیشت بمونم نرو مدرسه (هرکی میره سرکار الین جون فکر می‌کنه رفته مدرسه) خلاصه اینکه من و بابا حمید هرچقدر باهات صحبت کردیم فایده نداشت و گفتی امروز نمی‌خوام برم خونه حاج خانوم، واسه همین مجبور شدیم برگشتیم خونه و لباساتو عوض کردیم و با من اومدی سرکار، هر کدوم از همکارام که می‌دیدنت کلی ذوق میزدن و بهت خوراکی می‌دادن و کلی ازت تعریف می‌کردن. آقای برهانی می‌گفت: دخترمون شبیه مانکن‌ها می‌مونه با این موهای خوشگلش، نفیسه‌جون می...
27 ارديبهشت 1394
1